کوتاه مثل آه

برای ماه رخ

کوتاه مثل آه

برای ماه رخ

۱۳۸۹ بذار باور کنم....

چقدر جون میکنم که ازت ننویسم.زندگی کوتاه ما اونقدر رویایی بود برام که میتونم سالها ازش حرف بزنم.اما حالا تو ازدواج کردی و همین الان که دارم می نویسم یا تو راه.....یا رسیدی.اونم با شوهرت. 

امروز باهات حرف زدم.میتونم بفهمم برا چی باهام دعوا میکنی.لازم نیست به زبون بیاری که هنوز دوسم داری.اگه نداشتی که امروز دعوا نمیکردی باهام که به خودت بیا.دعوا میکردی؟ 

حالا ،همین حالایی که دارم می نویسم دارم گریه میکنم.میدونم اگه بشنوی دعوا میکنی و ابروهات میره تو همو میگی مگه مرد گریه میکنه؟ اونوقتا که با  هم بودیم میگفتی اگه گریه کنی دلم میلرزه که من می خوام به یه مرد ضعیف تکیه کنم؟..... 

نتونستم.هر چقدر محکم و عمیق پک زدم به سیگار و آهم رو باهاش دادم بیرون نشد عزیزم.نشد... هلن میخوند:

((...نمیدونی کنار تو چه حالی داره بیداری/بذار باور کنم امشب تو هم حال منو داری.....)) 

یادته اولین باری که این آهنگ رو گذاشتی؟باورم نمیشد.نمی تونستم باور کنم که تو داری این حرفو میزنی.سعی کردم حواسم بهش نباشه.خودتو چسبوندی بهمو گفتی:حواست به اهنگ هست؟خیلی دوسش دارم.انگار که حرفای من باشه و شروع کردی با هلن خوندن... 

همه ی وجودم زندگی بود......همه ی وجودم شوق بود...همه ی انرژی و شادی دنیا توی وجودم جمع شده بود و هیچ جایی به جز آغوش دلچسب تو نمی تونست پذیرای اون همه شوق باشه... 

چقدر عاشقانه همبستر شدیم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد